جوان امروزی
از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد.
خداوند دعای او را مستجاب کرد
همه گرسنه نا امید و در عذاب بودند.
ولی دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود
به طوری که نمی توانستند
قاشق را به دهانشان برسانند
عذاب آنها وحشتناک بود !
آنگاه ندا آمد :
اکنون بهشت را نظاره کن
دیگ غذا.. جمعی از مردم ...
همان قاشقهای دسته بلند ...
ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند
چرا مردم اینجا شادند
در حالی که در اتاق دیگر بد بختند؟
با آنکه همه چیزشان یکسان است؟
Design By : Pichak |